در اين مقاله به شرح دو فراز ديگر از زيارت جامعه كبيره ميپردازيم: «و مساكن بركة اللّه»
سلام بر شما كه مساكن بركت خداوند هستيد.
واژه «مساكن» جمع مسكَن به فتح كاف يا به كسر كاف است و به معناي محل نزول و سكون و استقرار است.(1)
واژه «بركت» در اصل از ماده بَرَك به معني سينه شتر است و از آنجا كه شتران به هنگام ثابت شدن در جائي سينه خود را به زمين ميچسبانند اين ماده در مورد او به كار ميرود «برك البعير» تدريجاً اين ماده در معني ثبوت و دوام و استقرار چيزي به كار رفته است به آبگير از آن جهت «بركه» ميگويند كه آب در آن ثابت است «مبارك» را از اين نظر مبارك ميگويند كه خير آن باقي و برقرار است.(2)
اين واژه در قرآن در دو معنا به كار رفته است:
1ـ تقديس و تكريم مثل: «تبارك اللّه رب العالمين؛ پروردگار جهانيان به غايت بزرگ است» (3) و همانند آن(4).
2ـ زيادتي و نموّ مانند: «و لو انّ اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض؛(5) و اگر مردمي كه در جامعهاي زندگي ميكنند ايمان آورده، تقوي پيشه ميساختند قطعاً ما بركاتي از آسمان و زمين را به روي آنها ميگشوديم.» ولي آنان به جاي ايمان تكذيب كرده، كفر ورزيدند پس ما هم به خاطر عملكردشان آنان را با قهر خود گرفتيم.
و نيز آياتي ديگر.(6)
اين فراز ميگويد: مردم به بركت وجود امامان معصوم(ع) است كه متنعماند آنچنان كه اين مضمون در ادامه همين زيارت و در روايات فراواني از معصومين(ع) رسيده است كه:
حضرت امام سجاد(ع) فرمود: «و بناينزل الغيث و تنشر الرحمة و تخرج بركات الارض و لولا ما في الارض منّا لساخت باهلها؛(7) به بركت ماست كه باران نازل شده و رحمت الهي گسترده ميشود و زمين بركاتش را خارج ميسازد و اگر زمين ما را نداشت اهلش را فرو ميبرد.» و از اينگونه روايات فراوان است.(8)
گفتني است كه نبايد «بركت» را محدود به بركات مادّي نمود كه بركات معنوي خداوند هم فراوان است، آن بركات هم از رهگذر اين انوار تابناك خداوند به انسانها ميرسد. برترين اين بركات، بركت هدايت است كه از كانون پرفيض امامان است. اگر آنها و تلاش گسترده آنها در مسير هدايت انسانها نبود امروز معلوم نبود همين تعداد رهرواني كه حق دارد، باشند. آنها محل نزول و سكون و استقرار همه بركات الهي اند. چه بركات مادّي و چه بركات معنوي، به ديگر عبارت رزق مادّي و معنوي مردم به بركت وجود مقدّس اهل بيت(ع) است.(9) يعني پيامبر و آلش غايت خلقتاند، به بركت خلقت آنها ديگران هم مخلوق و متنعّم شده و ميشوند.
«و معادن حكمة اللّه»
در شرح اين فراز ابتدا بايد به بيان دو واژه بپردازيم: واژه «معادن» و واژه «حكمت»:
جمع «معدن» است. «معدن» از ريشه عدن به معناي اقامت و استقرار در يك مكان است لذا به «معدن» كه جايگاه بقاي جواهر قيمتي از قبيل طلا، نقره، فيروزه، عقيق و امثال آن است اين كلمه اطلاق شده است.(10)
11 بار در قرآن كريم «عدن» وصف «جنّات» ذكر شده است.(11) توصيف بهشت و بهشتيها به «عدن» به معناي آن است كه بهشتيان در بهشت جاودانهاند و بهشت
همچون باغها و نعمتهاي اين جهان نيست كه زايل شدني باشد.
اين واژه از ريشه حكم است كه در آن «اتقان» استواري منع تعبيه شده است.(12) «حكمت» در جنبه علمي شناخت متقن و استور است و در جنبه عملي رفتار درست و صحيح و عمل صالح.
اين كلمه 20 بار در قرآن كريم آمده است.(13) در برخي از موارد مراد «حكمت نظري» است و در برخي موارد «حكمت عملي» روشن است كه حكمت قرآني اعم است از آنچه كه نامش را حكمت مرادف با فلسفه ميگذارند. آن معارف هم در صورت اتقان بخشي از حكمت قرآني است نه تمام آن. حكمتي كه قرآن از آن سخن ميگويد «مجموعي اي از معرفت و علم و اخلاق پاك تقوا و نور هدايت» بوده است.
در روايات اين مصاديق در معناي حكمت آمده است:
1ـ اطاعت از خداوند و خشيت از خداوند.
2ـ ترك گناه.
3ـ معرفت و آموزشهاي ديني.
4ـ زهد.
5 ـ خودشناسي.
6ـ معرفت امام.
7ـ انصاف .
8 ـ حق مداري.
9ـ رفق و مدارا با مردم و...(14)
امامان سلام اللّه عليهم اجمعين كانون حكمت الهي اند. يعني اگر كسي در عرصه نظري و در پي تحصيل معارف متقن بيترديد است بايد از مكتب آنان بياموزد.
پيامبر اكرم(ص) روزي دست مولي علي(ع) را گرفت و فرمود: «انا مدينة الحكمة و علي بابها فمن اراد الحكمة فليأت الباب؛(15) من شهر «حكمت» هستم و علي عليه السلام در آن است هركس بخواهد وارد اين شهر شود بايد از در وارد شود.»
امام صادق(ع) به يونس بن ظبيان فرمود: «اذا اردت العلم الصحيح فخذ عن اهل البيت فانّاروينا و اوتينا شرح الحكمة و فصل الخطاب انّ اللّه اصطفانا و آتانا مالم يؤت احداً من العالمين؛(16) اگر در پي علم صحيح هستي آنرا از ما اهل بيت بگير كه به ما حكمت و فصل خطاب (منطقي نيرومند و گفتاري مؤثر و نافذ) داده شده است، خداوند ما را برگزيد و به ما عنايتي كرد كه به هيچكس از مردم نداشته است.
بخشي از اين روايت برگرفته از آيه 20 سوره ص است: «و شددنا ملكه و آتيناه الحكمة و فصل الخطاب؛ و حكومت او (داود) را استحكام بخشيديم و هم دانش به او داديم و هم منطق نيرومند.» (احتمال دارد كه مقصود از «فصل الخطاب» داوري عادلانه) باشد.
«حكمت» را بايد در مكتب امامان جست زيرا آنها علم را از خداي «حكيم» آموختهاند و اين علم است كه علم حقيقي آموختني است.
97 بار در قرآن ذات مقدس ربوبي با عنوان «حكيم» آمده است «حكيم» آنجا كه عنوان ذات مقدس ربوبي قرار ميگيرد به معناي ذات مقدّسي است كه افعال متقن دارد، آنچه را آفريده دقيق، محكم و با حساب آفريده است و هنر دانشمندان يافتن رموز خلقت است. اگر افعال حضرتش از اتقان برخوردار نبود پس اين همه تلاش جهت يافتن رموز جهان هستي چرا؟
امير مؤمنان علي(ع) فرمود: «... قدّر ما خلق فاحكم تقديره...؛(17) آنچه را آفريد بدرستي اندازهگيري نمود و به خوبي تدبير كرد.»، نيز فرمود: «...مبتدع الخلائق بعلمه و منشئهم بحكمه بلا اقتداء ولا تعليم و لا احتذاء لمثال صانع حكيم...؛(18)... او مخلوقات را با علمش هستي بخشيده و با حكمتش آنها را پديد آورده بدون آنكه از كسي پيروي كرده باشد و يا دانشي از ديگري آموخته باشد و يا نمونه و مانندي از شخص حكيمي گرفته باشد معناي دوم كليم بودن خداوند منزه بودن حضرتش از آنچه شايسته آن ذات مقدّس نيست ميباشد.(19)
1. مصباح المنير، واژه بركت.
2. مقائيس اللغه، ج 1، ص 227، العين، ج 5، ص 366 ـ المعجم في فقه لغة القرآن و سرّ بلاغة، ج 5، ص 413.
3. سوره اعراف، آيه 54
4. بنگريد به آيات ذيل: سوره مؤمنون، آيه 14 ؛ سوره فرقان، آيه 1 و 10 و 61 ؛ سوره زخرف، آيه 85 ؛ سوره ملك، آيه 1 ؛ سوره الرحمن، آيه 78 .
5. سوره آ عراف، آيه 54.
6. بنگريد به آيات: سوره نحل، آيه 8؛ سوره فصلت، آيه 10 ؛ سوره اعراف، آيه 137 ؛ سوره اسراء آيه 1 ؛ سوره انبياء آيه 50 و 71 و 81 ؛ سوره سباء، آيه 18 ؛ سوره صافات آيه 112 و 113، سوره انعام، آيه 92 و 155 ؛ سوره ص، آيه 29 ؛ سوره آل عمران، آيه 96 ؛ سوره مريم، آيه 30 و 31 ؛ سوره مؤمنون، آيه 29 ؛ سوره ق، آيه 9 ؛ سوره نور، آيه 35 و 61، سوره قصص، آيه 30؛ سوره دخان، آيه 3 ؛ سوره هود، آيه 48 و 73.
7. اكمال الدين، ج 1، ص 207، ح 22.
8. بحارالانوار، ج 24، ص 197 باب 52 ح 24 و... و....
9. روضة المتقين، ج 5، ص 463 به نقل از محقق دواني در شرح الهياكل.
10. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 8،ص 60.
11. اين يازده بار در اين سورهها آمده است: 1ـ سوره توبه، آيه 72. 2ـ سوره رعد، آيه 23. 3ـ سوره نحل، آيه 31. 4ـ سوره كهف ، آيه 31. 5 ـ سوره مريم، آيه 61. 6ـ سوره طه، آيه 76. 7ـ سوره فاطر، آيه 33. 8 ـ سوره ص، آيه 50. 9ـ سوره غافر، آيه 8. 10ـ سوره صف، آيه 12. 11ـ سوره بينه، آيه 8.
12. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 2، ص 264.
13. اين بيست مورد عبارتند از:
1 تا 6 ـ سوره بقره، آيات 129 ـ 151 ـ 231 ـ 251 ـ 269 دوبار.
7 تا 10 ـ سوره آل عمران، آيات 48 ـ 81 ـ 164.
10 و 11ـ سوره نساء آيه 54 و 113.
12ـ سوره مائده، آيه 110. 13ـ سوره نحل، آيه 125. 14 ـ سوره اسراء، آيه 39. 15ـ سوره لقمان، آيه 12. 16 ـ سوره احزاب آيه 34. 17 ـ سوره ص، آيه 20. 18 ـ سوره زخرف، آيه 63. 19 ـ سوره قمر، آيه 5. 20 ـ سوره جمعه، آيه 2.
14. ر.ك ميزان الحكمة، ج 2، ص 672.
15. بحارالانوار، ج 40، ص 201 ـ روضة المتقين، ج 5،ص463.
16. بحارالانوار، ج 26، ص 158.
17. نهج البلاغه، خطبه 91 «خطبه اشباح».
18. همان، خطبه 191.
19. اين دو معنا را از كتاب «مفاهيم القرآن ج 6، ص 177 و 178» برگرفتيم.